دوســـــت داشتَـــنـــَتــ ...

گُـــنآه بـــآشــَــد يــآ اِشـــــــــتِـــبآه

گُـــــنآه ميكُـــنَــم تـــــو را

حَــــتــي به اِشــــتِـــــبآهــ

402522_263304940400448_743576545_n.jpg


ادامه مطلب
+ تاریخ یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 ساعت 14:44 نویسنده sαяα |


انــتــقــــــــام ...؟؟

 

نــ ــه عــــزيزم اونقــــدرهــــام بيکــــار نيســتــــم ...

 

ميشــــينم يه جا پامــــو مينــــدازم رو پــــام ،

 

ســــرنوشــت خــــودش دهــــنتو ســــرويســــــــ ميکــــنه ... 


ادامه مطلب
+ تاریخ چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 ساعت 13:39 نویسنده sαяα |


 
⇦به بعضیا باید گفت :

↯↯↯↯↯ ↯↯↯↯

Are You Ok ???

✔آدم حسابــــــــــت کنیم تا کـــــــــے ؟؟؟➣ 

ادامه مطلب
+ تاریخ پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394 ساعت 10:0 نویسنده sαяα |


چند وقت پيش يه شب ، داشتم ميخوابيدم که يهو يه پشه اومد صاف نشست
نوک دماغم !
يه نيگا بهش انداختمو گفتم : سلام
گفت : عليک ..
گفتم : چيه؟
گفت: ميخوام نيشت بزنم
گفتم : بيخيال ... اين دفه رو کوتا بيا
گفت: تو بميري راه نداره . گشنمه .
گفتم : الان ميتونم با مشتم لهت کنم .
گفت : خودتم ميدوني که تا بياي بزني جا خالي دادمو مشتت ميخوره وسط دماغت !...
به نظر حرفش منطقي ميومد !
گفتم : خيلي پستي
ي دفه آهي بلند از ته دلش کشيد و ساکت شد ...
گفتم چي شد؟؟
گفت : حاضري ؟
گفتم: تا جوابمو ندي نميذارم بزني ...
وقتي اصرارمو ديد . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بيا
گفتم کجا؟؟؟
گفت: مگه نميخاي جواب سوالتو بدوني ؟پس هيچ نگوو و دنبالم بيا...
ازجام بلند شدم و باهمديگه راه افتاديم و رفتيم رفتيم و بازهم رفتيم...
گفت: هنوزم اصرار داري بدوني يا همينجا کارو تموم کنم ؟؟
گفتم : اينهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگيرم ... بريم
يهو يه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: اين پشت کارته که
منو کشته !
راستش از شما چه پنهون ،يه جورايي ازش خوشم اومده بود .
به اين فکر ميکردم که اونقدا هم بچه بدي نيس !
تو اين فکرا بودم که يهو گفت : آهاااي آق پسر .ريسيديم !
گفتم : خب
گفت :خب که خب .
گفتم : زهر مااار ..پس جواب سوالم چي شد؟؟
يهو ديدم اشک تو چشماش حلقه زد و سرشو انداخت پايين !
گفتم :چيه ؟
گفت : اين سوراخو که ميبيني توش زنو بچم زندگي ميکنه !
اونشبي که يه پيف پاف خالي کردي تو اتاقت يادت مياد ، لعنتي؟؟
گفتم : آرره .چطور ؟؟
گفت: زن من اونشب اومده بود تو اتاقت . ولي توئه نامرررد با اون زهرماري
که به خوردش دادي اونو افليج کردي . الان من موندم و 70 ، 80 تا بچه قد و نيم قد و يه زن افليج !!
اونم به اين خاطرکه توئه لعنتي حاضر نبودي يه چيکه ازون خونتو به ما بدي !!..................
سکوت سنگيني بينمون برقرار شد !
بغضي تلخ داشت گلومو فشار ميداد . راسشو بخايد ديگه طاقت نيووردمو زدم زير گريه ........
از فرداي اونشب ما باهم شديم عين دوتا دوست خوب .
هرشب مياد پيشمو تا دلش ميخاد ميذارم خون بخوره .
راستش خودش حد و حدودشو ميدونه و هيچوقت سواستفاده نميکنه !
حال زنشم خدارو شکر روز به روز داره بهتر و بهتر ميشه !
تا اينکه ديشب ديدم دوتايي با زنش که يه عصا زير بغلش داشت
اومدن پيشم ..
جاي همگي خالي ..
دوتاييشون نشستن رو دماغم و گفتن : بزنيم ؟؟
منم خنديدمو گفتم :

هرچقد دلتون ميخايد بزنيد .خوش باشيد .

.

.

.

یعنی پشتکارتون منو کشته هنوز میخواین بخونین؟


 

ﺍﻟﻮ ... ﻋﺎﺩﻝ !

 

_ ﺑﺪﻭ ﮐﻪ ﺯﻧﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﭽﻪ ﺑﯿﺎﺭﻩ

 

_ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻵﻥ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻢ

 

ﺳﭙﺲ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻭﯾﺪﻥ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ :

 

ﺍﻵﻥ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺯﺍﯾﻤﺎﻧﺶ ﻧﯿﺴﺖ

 

ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﯿﺮﻡ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ :

 

ﺯﻥ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﻧﺒﻮﺩ

 

ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﯿﺮﻡ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻗﻀﯿﻪ ﭼﯿﻪ؟

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ :

 

ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺯﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ

 

ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻗﻀﯿﻪ ﭼﯿﻪ؟

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﺩﻭﯾﺪ

 

ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ :

 

ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻋﺎﺩﻝ ﻧﯿﺴﺘﻢ :|

 


 

ﻋﺎﻏﺎ ﺩﯾﺸﺐ ﻫﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ

 

ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻢ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺶ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ، ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ

 

ﺷﺪ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺑﻮﺩ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺻﺸﻪ ! ﻫﻤﻪ

 

ﺳﮑﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﺕ !

 

ﺣﺎﻻ ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻢ : ﺑﻠﻪ؟ ﺳﻼﻡ ، ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺷﻤﺎ؟ ﻧﺨﯿﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ

 

ﮔﺮﻓﺘﯿﻦ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻩ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ

 

ﺯﻧﻢ !!

 

ﺧﺐ ﺍﺳﮑﻞ ﺑﻪ ﮐﯽ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺍﮔﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ !! ؟

 

ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﺍﻻﻥ ﺑﻢ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﯾﺸﺐ

 

ﭼﻄﻮﺭﯼ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ، ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ :|


 

تو خونه نشسته بودم که یهو تلفن خونه زنگ خورد.
گوشی را برداشتم یه نفر پشت گوشی گفت:الو عباس تویی؟
گفتم:نخیر اشتباه گرفتید
دوباره زنگ زد
گفت :عباس تویی؟
گفتم :نخیر اشتباه گرفتید
این وضعیت تا نیم ساعت ادامه داشت تا اعصابم خرد شد گفتم بابا تو گوشی رو بردار
بابام با عصبانیت گوشی را بر داشت داد زد بفرمایید؟
!!یارو میگه احمد تویی؟ چرا عباس این طوری میکنه؟

 

 

 

 


ادامه مطلب
+ تاریخ شنبه 5 ارديبهشت 1394 ساعت 10:38 نویسنده sαяα |